یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
هم تازه رویم هم خجل هم شادمان هم تنگ دل
کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را
گر پای بر فرقم نهی تشریف قربت میدهی
جز سر نمیدانم نهادن عذر این اقدام را
چون بخت نیک انجام را با ما به کلی صلح شد
بگذار تا جان میدهد بدگوی بدفرجام را
سعدی علم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان
ما بت پرستی میکنیم آن گه چنین اصنام را
برای مشاهده بیشتر اشعار سعدی کلیک کنید.
این پست چقدر مفید بود؟؟
روی ستاره کلیک کنید تا به این مطلب امتیاز دهید!
Average rating 5 / 5. تعداد امتیاز : 9
تاکنون امتیازی ثبت نشده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهد.